این روزها سردم مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند مثل زمستان…
احساسم یخ زده
آرزوهایم قندیل بسته
و امیدم زیر بهمنِ سرد دفن شده
نه به آمدنی دل خوشم
و نه از رفتنی غمگین…
این روزها پر از سکوتم
نه حوصله ی دوست داشتن دارم
نه میخواهم کسی دوستم داشته باشد…
بعضی آدمها یهو میان…
یهو زندگیت و قشنگ میکنن…
یهو میشن همه ی دلخوشیت…
یهو میشن دلیل خنده هات…
یهو میشن دلیل نفس کشیدنت..!
…بعد همین جوری یهو میرن…
یهو گند میزنن به آرزوهات…
یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات…
یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست
باید خودم را بگذارم کنار خودم
و پیاده رو را تا آخرین سنگفرش شانه به شانه راه برویم…
غروبی آرام
برای یک تنهایی دو نفره !
از من نپرس که چرا پای علاقه ام ایستاده ام!
سال هاست با خود تکرار می کنم :
عشق با تمام “نرسیدن” هایش شیرین است …
وقتیـــــــکه
فقط در کنار یکی آرامش داری
فقط چشمت یه نفر رو میبینه
فقط دلت میخواد با اون باشی
اگه ازش خبر نداشته باشی کلافه میشی
نگاهش و دستاش بهت آرامش میده
با صداش به خواب میری و
پر پر میزنی واسه شنیدن صداش
هیچ کس و هیچ چیز رو جز اون نمیخوای …
یعنی عاشــــقی ..
همین .. !!
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ….
از دلـتـنـگـی ام …
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم …
خـوابـت را بـبـیـنـم …
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!
آدمیزاد است دیگر ….
گاهی کلی دلیل برای رفتن دارد ،
اما
دنبال یک بهانه میگردد ، که بماند !!!